بدون شرح
سلام من اینجام. یعنی ما اینجاییم با دوستانم. کدامم؟ خب انتظار داری موهای سرم پر پشت باشه ؟نه بابا. کله اون ۳ نفر یه طرف،کله منم یه طرف ...
سلام من اینجام. یعنی ما اینجاییم با دوستانم. کدامم؟ خب انتظار داری موهای سرم پر پشت باشه ؟نه بابا. کله اون ۳ نفر یه طرف،کله منم یه طرف ...
کار کیه؟ خب معلومه.کار بابام. باز هم قیچی را برداشت و زد. قول داده بود فقط با قیچی بزند. قسمش دادم ماشین نه. اما انگار از کارش راضی نبود. ماشین رو آورد. گفتم بابا تو رو خدا کم بزن بابا تابستونه! همه بچهها موهاشونو گذاشتن بلند شده. الا و بلا گفت: داغ میکنی عصبی میشی. خب بزن. بعد که زد میخواستم از جایم بلند شوم. به همین ظهر ماه رمضون قسم! یکدفعه بلند شد و گفت اون تیغ رو بیار خانوم. باز هم راضیش نمیکرد، انگار تا کله کچل و صاف من رو که خورشید توش برق میزد نمیدید راضی نمیشد. دیدم تیغ رو آورد و من بدبخت رو زشت و کچل روزگار کرد...
این را بچههای کوچه به من میگویند! کچل روزگار، انگار سرگرمی جز کچل کردن من نداره. حالا تو این عکس اون گوشه نشستم تا بلکه عکس خودمو ببُرم ...
* متن از علیرضا هدایتی 16 ساله از قم
* عکس از محمد مهدی مصری 16 ساله از قم